مردی که متهم است برای تصاحب ارثیه، خواهرش و مستأجرشان را با قندشکن به قتل رسانده و کارشناس دادگستری را زخمی کرده، پس از ۷۰ روز به جرم خود اقرار کرد.
بامداد سهشنبه بیست و نهم آبان ماه امسال، قاضی حسین گودرزی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران کلانتری از حادثه خونینی باخبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد.
قتلگاه
تیم جنایی در خانه قدیمی حوالی خیابان فرجام با جسد خونین زن میانسالی روبهرو شدند که با اصابت ضربات قندشکن به قتل رسیدهبود. به گفته مأموران در محل حادثه آنها علاوه بر کشف جسد مقتول که در محل جان باختهبود، با پیکر نیمه جان زن و مرد جوانی هم روبهرو میشوند و آنها را برای درمان به به بیمارستان منتقل میکنند. بررسیها نشان داد مقتول روز دوشنبه همراه کارشناس دادگستری که زن جوانی است و مردی که از آشناهای آنها است با حکم قضایی برای پلمب خانه مورثیشان به محل حادثه میآید که برادرش در اقدامی هولناک با قندشکن او را به قتل میرساند و دو نفر همراه او را هم به شدت زخمی و از محل فرار میکند.
برادر دوم مقتول به تیم جنایی گفت: «محل حادثه خانه پدرمان است که پس از فوت پدر و مادرم به من و خواهرم و برادر دیگرم به نام شهروز ارث رسید. من و فریده میخواستیم خانه را بفروشیم و هر کدام از ما سهمان را برداریم، اما برادرم شهروز که معتاد به مواد مخدر است و خانه را پاتوق افراد خلافکار کرده، موافقت نمیکرد. از طرفی هم پسر فریده که او هم معتاد است همیشه همراه داییاش است. روز حادثه خواهرم با حکم قضایی همراه با کارشناس دادگستری و مستأجر قبلیمان که از آشنایان قدیمی است برای پلمب به خانه پدرمان آمدند. چند ساعتی از شب گذشته بود، اما خبری از خواهرم نشد تا اینکه نگرانش شدم و به کلانتری رفتم و اعلام مفقودی کردم. نیمههای شب همراه مأموران به خانه پدرمان آمدیم و پس از باز کردن در با جسد خواهرم و پیکر خونین دو همراهش روبهرو شدیم، اما خبری از برادرم و پسر خواهرم نبود.»
همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی مأموران دوربینهای مداربسته محل را بازبینی کردند و دریافتند ساعتی پس از وارد شدن مقتول و همراهانش به خانه پدری اش، شهروز و پسر جوانی از آنجا سراسیمه خارج میشوند و دوباره پس از ساعتی به محل بر میگردند و تلاش میکنند در خانه را با گچ پلمب کنند، اما کار را ناتمام میگذارند و فرار میکنند.
بازداشت
مأموران قاتل فراری را تحت تعقیب قرار دادند، اما هیچ ردی از او پیدا نکردند تا اینکه روز هشتم آذر ماه ۱۰ روز پس از حادثه وی را در نزدیکی میدان آزادی شناسایی و بازداشت کردند.
در حالی که متهم جرم خود را انکار میکرد، تیم پزشکی اعلام کرد مرد جوان هم به نام حمید در بیمارستان به کام مرگ رفتهاست، بنابراین دومین قتل هم در پرونده متهم ثبت شد. با وجود اینکه شواهد و دلایل حکایت از آن داشت وی با قندشکن دست به جنایت خونین زده متهم جرم خود را انکار کرد.
متهم در نهایت ۷۰ روز پس از جنایت صبح دیروز در دادسرای امور جنایی تهران ناچار به قتل خواهرش و مستأجر قبلیشان اعتراف کرد، اما همچنان مدعی است که حادثه خونین را تنهایی رقم زدهاست.
وی پس از اعتراف برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتوگو با متهم
ارثیه خونین
شهروز صبح دیروز به دو قتل اعتراف و ادعا کرد معتاد به مواد مخدر نیست و فردی تحصیلکرده است و حادثه خونین را به خاطر ارثیه خانوادگی رقم زدهاست.
شهروز سابقه داری؟
یکبار به خاطر دخالت در امور پزشکی بازداشت شده و به زندان رفتهام. من فرد تحصیلکردهای هستم و آن بار هم که بازداشت شدم خواهرم و برادرم مرا به پلیس معرفی کردند.
چرا در امور پزشکی دخالت میکردی؟
کارهای پزشکی و به خصوص طب سنتی را به صورت تجربی یاد گرفتهبودم و در یکی از شهرها کار طبابت میکردم. مثلاً اگر کسیام اس داشت یا به دلایلی فکش کج شدهبود مداوا میکردم که پلیس به سراغم آمد و وقتی متوجه شد مجوز ندارم، مرا بازداشت کرد و بعد هم راهی زندان شدم. وقتی به زندان افتادم، تازه متوجه شدم خواهر و برادرم مرا به پلیس معرفی کردهاند.
تحصیلات پزشکی داری؟
نه، من مدرک متافیزیک از کشور ارمنستان گرفتهام، اما کارهای پزشکی و درمانی را به صورت تجربی یاد گرفتهام.
به خاطر همین موضوع با خواهرت اختلاف داشتی و او را به قتل رساندی؟
نه، به خاطر ارثیه، چون او و برادرم قبل از این هم سرم کلاه گذاشته بودند. وقتی پدر و مادرم فوت کردند، علاوه بر این خانه تهران، زمینی هم در شهرستان داشتیم که آنها فروختند و سهم مرا ندادند.
درباره روز حادثه توضیح بده؟
من تنها چیزی که از پدر و مادرم دست من بود، سه عدد سکه قدیمی عتیقه بود که خواهرم و برادرم در جریان نبودند. تنها کسی که خبر داشت، حمید بود و من از او خواسته بودم برای سکههایم مشتری پیدا کند.
حمید همراه همسر و فرزندانش در خانه ما زندگی و از پدر و مادرم پرستاری میکردند. آنها سالها پیش ما بودند و از یک ماه قبل از حادثه هم همراه زن و دو فرزندش از خانه ما رفتند. روز حادثه خواهرم همراه حمید و کارشناس دادگستری به خانه پدریمان آمدند و خواهرم از من خواست اسباب و اثاثیهام را بردارم و گفت میخواهد خانه را پلمب کند و پس از فروش آن سهم مرا بدهد. به او گفتم شما سهم قبلی مرا ندادید و الان هم قصد دارید کلاه سر من بگذارید. همین موضوع باعث مشاجره ما شد که در ادامه خواهرم گفت آن سه سکه را هم باید به او بدهم که فهمیدم حمید سکهها را لو دادهاست. وقتی درگیری ما بالا گرفت عصبانی شدم و قندشکن را برداشتم و ابتدا ضربهای به خواهرم و بعد ضربهای هم به حمید و در آخر هم ضربهای به کارشناس دادگستری زدم. وقتی خونین روی زمین افتادند، از ترس فرار کردم.
پس از فرار کجا رفتی؟
جایی نداشتم و در مدتی که دستگیر نشدهبودم، حیران و سرگردان کوچه و خیابانها بودم.
حرف آخر؟
پشیمان هستم وای کاش آنها سهم مرا میدادند و الان به جای اینکه قاتل باشم برای خودم کسب و کاری فراهم کردهبودم.